طرحواره چیست یا تلههای زندگی چیستند؟
من این تمثیل رو خیلی دوست دارم؛ شبیه مارهای روی دوش ضحاک میمونن اگه ازشون آگاه نباشی؛ کنترلت میکنن انگار جای اسب و سوارکار رو عوض میکنن و اتفاقهای تکراری رو برای ما رقم میزنن
مثال بزنم:
دختر توی خونه با پدرش مساله داره؛ برای خلاص شدن ازدواج میکنه یا وارد رابطه عاطفی میشه دقیقا بدتر از خونه پدری
با شوق و ذوق کاری پیدا میکنه؛ ولی رییسی که گیرش میاد رفتارش خوب نیست پس استعفا میده و دنبال کار دیگری میگرده اما صد رحمت به رییس قبلی همه کارها رو میکنه که مهاجرت کنه چون حالش خوب نیست و قدرش را نمیدونن اما وقتی وارد محیط جدید میشه حالش بدتر شده چون مقایسه ولش نمیکنه
نحوه شکل گیری طرحواره چیست
نوزادهایی رو دیدین که از نور یا صدا یا تاریکی میترسن؟ یا کوچولوهایی که تا بغل یه نفر میروند گریه میکنند و به هیچ نحوی راضی نمیشن؟ یا فسقلیهایی رو با خنده و خوشحالی بغل همه فامیل میرن؟
خلق و خوی این بچهها با هم فرق داره یعنی ژنتیکشون عامل مهمیه
از طرف دیگه رفتارهای والدین در تربیت بچهها مهمه؛ مادر پدرهایی که سختگیرند؛ سهلگیرند؛ مضطربند؛ مته به خشخاش میذارن و … پس اگه یه بچه ترسو توی هر کدوم از این خانوادهها به دنیا بیاد قطعا مدل رشد و پرورشش فرق میکنه
و نهایتا هم نحوه ارضای نیازهای پنجگانه ما یعنی تا اینکه تا یازده سالگی چطوری نیازهای ما توسط والدین و محیط برآورده میشه
این سه عامل باعث میشه طرحوارهها تو ما شکل بگیره و مسیر زندگیمون رو دست بگیره.
نقش طرحواره چیست
طرحوارههای زندگی با ما چه میکنند…
جنس طرحواره چیست
یکی از نکاتی که در تلههای زندگی اهمیت داره؛ جنس اونهاست
تلهها از خاطرات، باورها، احساسهای بدنی، هیجانها و افکار تشکیل شدهاند
خاطرات دوران کودکی
باورهایی که در ما در شکل گرفته
افکار مختلفی که در سر ما میچرخد
تپش قلب، گر گرفتگی، دردهای مفصلی، سندرم روده تحریکپذیر، ورم معده و سایر علائم فیزیکی و نهایتا هم هیجانهای ما
وقتی در یک موقعیت، تلهای فعال (برانگیخته) میشه ما یک یا چند حالت رو تجربه میکنیم به عنوان مثال، تپش قلب، احساس خشم و یادآوری خاطرهای از کودکی یا هجوم افکار منفی، دردهای گوارشی و پرخاشگری.
عوامل تداوم بخشی طرحواره چیست
باورتون میشه انتخابهای ما در حوزههای اساسی زندگی تحت تاثیر طرحوارههاس
وقتی هم انتخاب میکنیم؛ به دلیل همون انتخاب هم طرحوارهها دوباره ادامه پیدا میکنن و به اصطلاح تداوم مییابن
بذارین براتون مثال بزنم
ما توی دانشگاه و محیط کار به فردی علاقمند میشیم و احساس میکنیم نیمه گمشده خودمون رو پیدا کردیم
بعد از طی دوره آشنایی و تصمیم به ازدواج، روزهای رویایی رو میگذرونیم اما همین که میریم زیر یک سقف اختلافها خودش رو نشون میدهند و ما احساس میکنیم که اشتباه کردیم اما به دلیل هدایت زندگی توسط تلهها به این اشتباه ادامه میدهیم و حتی بچهدار هم میشویم
از اون طرف هم دنبال یافتن راهحل برای مساله نمیگردیم چون مواجهه با درون خودمون درد داره و دعوا و قهر و اختلاف و ناراحتی رو ادامه میدیم
یه مثال دیگه
میخواهیم شغل یا رشته تحصیلی انتخاب کنیم؛ معمولا انتخابهای اولیه برای تحصیل به ویژه در کارشناسی از روی رتبه کنکور و آرزوهای والدینه
بعد از اون یا کار مرتبط پیدا میشه یا مجبوریم بریم سر کار بعد از یه مدت احساس میکنیم حالمون خوب نیست و تصمیم میگیریم کارمون رو عوض کنیم یا توی یه رشته جدید درس بخونیم که این بار سعی میکنیم شبیه خودمون باشه اما باز به خاطر عدم آگاهی و مدیریت تلهها ممکنه باز هم درست انتخاب نکنیم و این حلقه نامطلوب همینطور ادامه پیدا کنه
این داستان تلههای ماست که در تحصیل، شغل، ازدواج، مهاجرت و … خودش رو نشون میده و همون انتخابها دقیقا باعث میشه تلههای ما تداوم داشته باشه
روزی که تصمیم میگیریم جلوشو بگیریم؛ مدیریت زندگی میفته دست خودمون
طرحواره اجتماعی
و اما نکته مهم طرحوارههاییه که جامعه باعث ایجاد آنها میشه
و ما در نظام آموزشی چقدر آسیب که نمیبینیم
کلی درس که واقعا مهارتی به ما اضافه نمیکنه اما تله شکست ،تله بیارزشی و تله معیارهای سختگیرانه رو تو ما فعال میکنه (تلهها رو در پستهای بعدی براتون توضیح میدم)
از یک طرف دیگه شرایط سیاسی و اقتصادی و آنچه که میبینیم (رانتخواری، پارتیبازی، ناشایستهسالاری و …) ما رو بدبین و بیاعتماد میکنه به نظرتون با این تلهها چه کار میتونیم بکنیم؟ نقش ما و جامعه کجاست؟
هنوز دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.