فکر غیرمنطقی 1) پرتوقعی – بی توجهی: چون میخواهم فرزندم رفتار بهتری داشته باشد؛ او باید دقیقا کاری را که من میگویم انجام بدهد در غیر اینصورت من عصبانی میشوم.
فکر منطقی – فکر ترجیحی: امیدوارم فرزندم همکاری را یاد بگیرد.و من تا هر جایی که لازم باشد؛ او را کمک و راهنمایی میکنم تا بهتر رفتار کند اما او هیچوقت مجبور نیست کاری را که من میخواهم انجام بدهد.
فکر غیرمنطقی 2) احساس شکستخوردگی: کارهای فرزندم بسیار بد، ناخوشایند و بسیار ناراحتکننده است. رفتارهای زشت او کاملا مرا خرد کرده است.
فکر منطقی : قبول و تایید وجود مشکل در فرزند و وجود احساس نگرانی: رفتارها و کارهای فرزندم نشان میدهد که فرزندم دچار یک مشکل رفتاری شده است؛ این رفتارها ناراحتکننده و تاسفآور هستند اما فاجعه و بسیار بد نیستند که دیگر نتوانم هیچ کاری برای بهتر شدن آنها انجام دهم.
فکر غیرمنطقی 3) عدم تحمل ناکامی – انکار ناکامی: من باید بیهیچ تلاش و کوششی از همکاری فرزندم برخوردار باشم چون اصلا نمیتوانم ناراحتی های جسمی و روحی ناشی از عدم همکاری او را تحمل کنم. فرزند من باید خودش بداند که رفتار صحیح چیست و همانگونه رفتار کند.
فکر منطقی – تحمل ناکامی: پدر یا مادر یک کودک نافرمان بودن خیلی سخت است اما آنقدر سخت نیست که نتوانم از عهده آن برآیم. اگر دست از تلاش و مبارزه بردارم به هدف خودم که همانا تغییر رفتار فرزندم است؛ نمیرسم. من واقعا رفتارهای خودسرانه او را دوست ندارم اما تسلیم نمیشوم و برنامه خودم را ادامه میدهم.
تهیهکننده: مژده پورحسین، کارشناس ارشد روانشناسی
هنوز دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.