افسانه اسطوره آتنا
MBTI و اساطیر زنان
بنا به افسانهها، متیس اولین همسر رسمی زئوس، نماد عقل و دانایی بود. پیشگویی شده بود که متیس دو فرزند استثنایی به دنیا میآورد: دختری که در شهامت و حکمت با زئوس برابری میکند و پسری که پادشاه همه میشود. از این رو وقتی متیس آتنا را حامله بود، زئوس با نیرنگ او را بلعید. سپس آتنا در سر پدر رشد یافت و از سر او، در هیات زنی بالغ با زره درخشان طلایی بر تن و نیزه ای بر دست تولد یافت.
کهنالگوی آتنا
MBTI و اساطیر زنان
کهنالگوی آتنا به خاطر تدبیراندیشی و راهحلهای عملیش شهرت دارد. کهنالگوی آتنا نمونه زنی است که تحت فرمان عقلش است و از قلبش پیروی نمیکند. کهنالگوی آتنا نشانگر این واقعیت است که خوب اندیشیدن، مقاومت در اوج بحران عاطفی و تدبیر کردن، خصایص ذاتی برخی از زنان است. زنان میتوانند کهنالگوی آتنا را از طریق تحصیل و حرفه در خود پرورش دهند.
مادر دختری با کهنالگوی آتنا اگر خود خصایص آتنایی نداشته باشد، معمولا مورد بیاحترامی و ناسپاسی دختر قرار میگیرد و گاه احساس میکند که دخترش از تیرهای کاملا متفاوت است. تجربه داشتن مادری که پیوسته نقصی را در دختر آتنایی خود میبیند، به رشد شخصیتی دختر خلال وارد میکند.
زنی با کهنالگوی آتنا در گستره دانشگاهی، پژوهشگری قادر و تواناست. در ریاضیات و علوم قوی است. گرفتن مدارک عالی تحصیلی، از بزرگترین هدفهای اوست و تا هر وقت که بتواند درس میخواند.
زن آتنایی به هنگام بزرگ شدن فرزندان خود، آنگاه که هر یک پی سرنوشت خود خانه را ترک میکنند به عزلت و غم نمینشیند، بلکه این را فرصتی برای انجام بهتر و بیشتر کارهای دیگر خود میداند.
آفرودیت
MBTI و اساطیر زنان
در ژرفای اقیانوسها که قلمرو احساسات است، آفرودیت، الهه زیبایی، عشق و شهوت، به بهترین شکل زیبایی خود را به نمایش میگذارد و با اینکه خود را در هالهای از عفت پوشانده اما از دید تماشاچیان پنهان نمیماند.
او با لبخندی معصومانه روی لبانش شما را فریب میدهد، درحالیکه میداند خیرهاش هستید.
آفرودیت به بیرون از دریا قدم میگذارد و گیسوانش در باد ملایم به پرواز درمیآید.
موجودات دریا از جان خود میگذرند و او را تا ساحل دنبال میکنند تا فقط لحظهای بیشتر زیباییش را تحسین کنند.
آفرودیت هوای اطرافش را با تمام وجود تنفس میکند، مانند کودکی که برای اولین بار بوی خوشایندی به مشامش خورده.
همه چیز برایش شگفتانگیز و زیبا است.
شهوت و عشق در فضای اطرافش شناور است و مردان عاقل را به یک مشت احمق تبدیل می کند
آرتمیس
زیر درخشش نور مهتاب و در راستای درختان بلند جنگل، الههی شکار و نور ماه، آرتمیس درحالی که تیر
و کمانی از جنس نقره در دست دارد، قدم میزند. او تمام شب میخرامد و از زنان جوان بیگناه محافظت میکند و به دنبال رقیبی میگردد که مهارت تیراندازیاش را به چالش بکشد.
او رهبر تمام خدایان و الهههای شکارچی و حیوانات وحشی است.
همانطور که زیر نور ماه قدم میزند گوشهایش را کاملا برای شنیدن صدای زنی جوان که در دل شب کودکی را متولد میکند یا در برابر متجاوزی به کمک نیاز دارد و یا هر انسان و حیوانی که عاجز باشد تیز میکند و ظالمان را به شدت مجازات میکند.
آرتمیس تنها الههای است که هیچ جفتی برای خود نمیخواهد، به تنهایی و کاملا مستقل زندگی میکند. او زمانی که به دنبال رسیدن به هدفی است تمام دقت و ذهنش را روی آن میگذارد و تا آخر راه میرود.
دیمیتر
الهه زراعت و حاصلخیزی
در فصل زمستان، دیمیتر سرگردان در جادهها به دنبال دختر ربوده شدهاش پرسفون میگردد و فقط برای غذاخوردن و استراحت کردن توقف میکند. او با جای خالی پرسفون، به حرکت ادامه میدهد، اشکهایش دانه گیاهان را خیس میکند اما چیزی از زمین نمیروید.
زمستان همه تواناییهای دیمیتر را میگیرد تا زمانی که دختر دوستداشتنیاش پیش او برگردد. فقط آن زمان است که زمین با قدمهای دیمیتر سبز میشود و بهار از راه میرسد.
پرسفون
زمانیکه خورشید در حال غروب است، پرسفون، الههی فصل بهار، در زمینهای حاصل خیز میرقصد و گلها را میچیند.
او بدون اینکه به اطرافش توجه کند میایستد تا پروانههایی که دورش پرواز میکنند را تماشا کند.
پرسفون، در دوردست گل نرگس زیبایی را می بیند و شروع به دویدن به سمتش میکند. آنقدر سرگرم تحسین گل است که متوجه هادس، خدای دنیای زیرین، که به آرامی پا به سطح زمین میگذارد تا پرسفون را به عنوان عروسش بدزدد، نمیشود. گل طعمهای بیش نیست. واقعیتِ تلخ زندگی پرسفون را غافلگیر کرد و آن بیتفاوتی و سادگیاش با آگاهی از دنیای اطراف از بین رفت. او یاد گرفت از عذابی که میکشد برای کمک به ارواح پس از مرگ استفاده کند تا به مکان آرامش ابدیشان برسند. عزاداری مادرش برای عدم حضور او باعث میشود هر بهار بتواند دوباره روی زمین قدم بذارد تا گلها، بار دیگر شکوفا شوند.
هستیا
در پس شعلههای رقصان، هستیا، الهه آتش و زمین، با دلسوزی زنانهاش به خانواده و اتحاد بین اعضایش برکت میدهد. حضور او لذت، آرامش و خوشحالی را به همراه دارد. در سکوت شب، هستیا کنار پنجرهای باز مینشیند و از آرامش لذت میبرد و خوشیاش را با موجوداتی که اطراف درختان چوبی زندگی میکنند در حالی که آدمیان دراز کشیده و خوابیدهاند؛ تقسیم میکند. او ساعتها مینشیند و در افکارش غرق میشود.
هستیا برای همیشه این آرامش را حفظ میکند؛ مهم نیست دنیا چه بر سرش بیاورد.
هرا
هرا یکی از قدرتمندترین اسطورهها، الهه ازدواج و زایش است که ستارگان راهشیری را در سراسر آسمان پراکنده کرد.
زئوس، پسرش را به افتخار همسر خود هرا، هرکول نامید که به معنای «زیبایی هرا» و گواهی قدرت و نفوذ اوست.
وقتی زئوس به او ابراز علاقه کرد، هرا تا زمانی که از او قول ازدواج بگیرد نادیدش گرفت. زئوس بعدا به هرا خیانت کرد اما قسم ازدواج، بسیار برای هرا مقدس است، پس زئوس را رها نکرد و بیخیال رابطه زناشوییشان نشد، پس از آن هرا تمام قدرتش را صرف نگه داشتن خانواده اساطیر یونان در کنار هم، برقراری عدالت و پند دادن به افراد نیازمند کرد.
هنوز دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.